رسته‌ها
صیغه: مجموعه قصه
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 53 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 53 رای
✔️ عناوین داستانها عبارتند از:
صیغه / مصیبت / ساده / ملاحت / هوو / خانومی / عاقبت / مسافر / حجامت / امامزاده

از داستان صیغه:
نمیدونم چرا اون روز ظهر وقتی زنگ مدرسه رو زدن، تصمیم گرفتم زودتر خودمو برسونم خونه. شایدم خیلی گرسنه ام بود. علی بلبل و حسن فشفشه تا نزدیکیای دریا دنبالم کردن، اما من خودمو توی پوسته ها قایم کردم و بعدشم زدم توی نخلستون و خودمو رسوندم خونه. وقتی دم در خونه رسیدم، عرق از هفت بندم سرازیر شده بود. پیرهنم به تنم چسبیده بود و از زور گرما نفسم در نمی اومد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
94
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mrezie67
mrezie67
1391/02/15

کتاب‌های مرتبط

رویایی به وسعت ناخوداگاه
رویایی به وسعت ناخوداگاه
0 امتیاز
از 0 رای
داستان راستان - جلد 1
داستان راستان - جلد 1
4.4 امتیاز
از 228 رای
واهمه های مرگ
واهمه های مرگ
4.1 امتیاز
از 136 رای
Twelve Stories and a Dream
Twelve Stories and a Dream
5 امتیاز
از 2 رای
داستانهای محلی اصفهان
داستانهای محلی اصفهان
4.5 امتیاز
از 10 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی صیغه: مجموعه قصه

تعداد دیدگاه‌ها:
8
بالاخره اگه ما مسلمانیم و اعتقاد به احکام خدا و رسولش داریم اینهم یکی از احکام خداوند است که توسط رسولش ابلاغ شده
[quote='saleh1']خیلی دردناک بود. آخه صیغه دیگه چه صیغه ایه؟؟؟[/quote]
در مورد چه صیغه ای بودن صیغه بزرگ اندر بزرگ گرامی داد سخن دادند
اما در مورد نفس صیغه:
یک قانونه و مثل باقی قانونها وضع شده توسط حاکمان سیاسی و دینی؛ ضابطه ایست برای مهار یک نوع رفتار و این در جوامعی که کسی حد خودش رو نمی دونه، مثل مملکت گل و بلبل، ضروریه.
هر چند به شدت ازش متنفرم!
ما یک بار در خانه یمان یک خبطی کردیم برگشتیم به اهالی عرض کردیم که "من جوانم و به هر حال نیازهایی دارم و حالا که امکان ازدواج ندارم، تصمیم گرفتم یک بانوی محترمه ی بیوه را صیغه کرده و مدتی را با او سر کنم"...
مادر ما هم نه گذاشته نه برداشته، چند روز بعد با خوشحالی به ما گفت: "از همان بانوان محترمه ی بیوه که میخواستی برایت یافتم!"
عکسش را که دیدیم، صورتش همچون انجیر خشک شده چین و چروک داشت... به گمانم حول و حوش 90، 95 سال سنش بود...!
... در پاسخ به مادرم عرض کردم: " نه مادر جان... من الان یکهو حس کردم نیازم برطرف شد!"
پایان
آخه صیغه دیگه چه صیغه ایه؟؟؟

آینده در گذشته که نیست . ماضی بعید هم نیست . احتمالا حال کامل است . :D
بی تردید باید این تابو ها و عقاید بیمار گونه رو از هم پاشید اما آنچه بر جای خواهد ماند در صورت خودآگاهی که مقدمه ای بر این فروپاشیدن است، عقل خواهد بود
داستان صیغه رو خوندم ! فشار جنسی و لج کردن با زن حاجی باعث شد که ..........
خیلی دردناک بود. آخه صیغه دیگه چه صیغه ایه؟؟؟
صیغه: مجموعه قصه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک